کوتاهی خرمن گیسو
امروز جمعه بود و روز نظافت. صبح که بیدار شدی عین همیشه مثل گل تمیز و ناز و خوشبو شدی. بعد از شستن دست و صورت و شیر خوردن و تعویض لباس و کرم زدن به صورت نازت، مامان جون ازم خواست که موهاتو کوتاه کنیم. مدتهاست که همه به خصوص بابا ازم میخوان اینکارو انجام بدم.آخه موهات مدام توی چشم و گوشت بود. اما من راضی نمیشدم و دلم نمیومد. بالاخره امروز به این کار رضایت دادم و مامان جون خیلی سریع وسایل اصلاح موهاتو آماده کرد. تو هم آماده بودی و خیلی آروم و مودب بغل مامان جون نشسته بودی. مامان جون طوری که اذیت نشی شروع کرد به اصلاح موهات. بعد کم کم نا آرومیت شروع شد. نق زدی و بهونه گرفتی و درحالیکه شیر میخوردی تو بغلم خوابت برد و ...